انیمیشن و قصه

انیمیشن بری و دالی

انیمیشن تماشایی بری و دالی

انیمیشن بری و دالی

کودکان ذهن کاوشگری دارند و علاقمند به دانستن موضاعات جدید و نو هستند. با انیمیشن ها و فضای داستان های تخیلی می توان بهره برداری بیشتر و مفیدتری از این خصوصیت مثبت کودکان داشته باشیم. انیمیشن بری و دالی یک انیمیشن خیالی است که سعی دارد در قالب اتفاق هایی که بین موجودات جنگل رخ می دهد، با تحریک قوه تخیل و ایجاد حس کنجکاوی اثرگذاری آموزشی بیشتری در ذهن کودک داشته باشد.

بری و دالی و دوستانش

بری و دالی اسم دو حشره است که در یک جنگل بزرگ پر از گیاهان و حشرات گوناگون است در کنار هم زندگی می کنند. بری حلزون جنگل بود ودالی هم کفش دوزک. آنها دوستان صمیمی دیگری هم داشتند. یکی از دوستانشان یک سوسک سبز کوچولو بود که اسمش داکی بود. دیگری یک پروانه زیبا بود که اسمش آنا بود. لوکی هم اسم یک سوسک سیاه با شاخک های بزرگ بود.

یک روز آفتابی و قشنگ بری و دالی با دوستانشان در جنگل در حال گردش و تفریح بودند که ناگهان یک قارچ سفید و تپل که اسمش قارچی بود از پشت درخت بیرون آمد. قارچی از دوستان بری و دالی بود. قارچی همینطور داشت گریه می کرد و دستانش را روی سرش گذاشته بود. همه از قارچی پرسیدند که چرا گریه می کند؟ قارچی گفت: که کلاهش را گم کرده است و پیدا نمی کند. بری کنار قارچی رفت و گفت: ناراحت نباش ما کمکت می کنیم. همگی به دراه افتادند و بعد از مدت کوتاهی هر کدام با کلاهی به دست برگشتند.

قارچی و کلاه ها

قارچی روی تپه کوچکی همینطور ناراحت و غمگین نشسته بود. همه پیش قارچی رفتند تا کلاهی را که همراهشون بود را به قارچی بدهند. اول دالی یک کلاه قرمز با خال های سیاه را روی سر قارچی گذاشت. قارچی اصلا از کلاه خوشش نیامد و با ناراحتی از سرش برداشت و روی زمین پرت کرد. آنا هم ی کلاه شیپوری با منگوله ی آبی روی سرش گذاشت. قارچی هم باز با ناراحتی کلاه را پرت کرد.

داکی یک کلاه زرد با لبه سبز رنگ روی سر قارچی گذاشت ولی باز قارچی با عصبایت کلاه را پرت کرد. دالی هم یک کلاه خاکی رنگ با گل زرد روی سرش گذاشت. قارچی با این کلاه بامزه شده بود برای همین دالی و لوکی خندیدند. ولی قارچی باز رفتارش را تکرار کرد و کلاه را پرت کرد. دالی کلاه دیگری به رنگ سیاه را روی سر قارچی گذاشت ولی قارچی خوشش نیامد و عصبانی شد. زنبوری هم یک کلاه قرمز برایش آورد و قارچی باز رفتارش را تکرار کرد.

وقتی قارچی از هیچ کدام از کلاهها خوشش نیامد، لوکی کلاه خودش را که یک کلاه به رنگ مشکی و بلند بود را به او داد.این بار قارچی از کلاه خوشش آمد. ولی این کلاه سیاه برای خود لوکی بود. لوکی شاخک های بلندی داشت واین کلاه بلند برای سر او مناسب بود و کلاه دیگری نداشت.بری و دالی با دوستانش تصمیم گرفتند که در جنگل بگردند تا کلاه قارچی را پیدا کنند. همینطور که در حال گشتن بودند، سه تا پرنده کوچک که رنگ های قشنگی داشتند آمدند و گفتند که می دانند کلاه قارچی کجاست. پرنده ها بچه ها را راهنمایی کردند تا به کنار رودخانه رسیدند.

کلاه قارچی

بچه ها دیدند سه تا سوسک خیلی کوچک که به سه وروجک معروف بودند، سوار بر کلاه قارچی که یک کلاه قرمز بزرگ با خال های سفید بود، در رودخانه در حال پارو زدن هستند. سه وروجک که لباس قرمز رنگ با راه راه های زرد به تن داشتند، وقتی به کنار رودخانه رسیدند کلاه را به بچه ها دادند. همگی با کمک هم کلاه را به دست قارچی رساندند. قارچی با دیدن کلاه روی سرش خیلی خوسحال شد. سه وروجک سوار پرنده ها شدند و به خانه هایشان برگشتند. قارچی با پیدا شدن کلاهش، کلاه لوکی را برگرداند. بار دیگر همه باهم و در کنارهم با شادی بازی کردند.

در صورت تمایل به خواندن داستان و دیدن انیمیشن های بیشتر در سایت هاگ همرا ما باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه