انیمیشن و قصه

انیمیشن مورچه و خانه قارچ

انیمیشن دیدنی و آموزنده مورچه و خانه قارچ

انیمیشن مورچه – خانه قارچ کودک

 

قارچ و کودکان

انیمیشن ها غالبا بیشتر حواسی که انسان به وسیله ی آنها با دنیا و محیط اطرافش در تماس است را در گیر می کند مثل حس شنوایی، حس بینایی و…این امر باعث شده انیمیشن ها جزء اثرگذارترین ابزار آموزشی و سرگرمی این دوره باشند. انیمیشن مورچه و خانه قارچ یک انیمیشن دیدنی و آموزنده است که سعی دارد با بیان اتفاقاتی که بین حیوانات یک جنگل می افتد ارزش هایی مثل همدلی و کمک کردن را به کودک منتقل کند.

مورچه و خانه قارچ

در یک روز بارانی در جنگلی بزرگ پروانه ی زیبایی در حال پرواز بود. کم کم حالش بد و به زمین افتاد. دیگر نمی توانست پرواز کند چون بال هایش خیلی خیس شده بودند و دیگر توان پرواز نداشتند..مورچه ای هم در همان حوالی بود که خود را به زیر کلاهک قارچی رساند تا بیشتر خیس نشود. پروانه هم کم کم خود را به نزدیک قارچ رساند و از مورچه کمک خواست. مورچه به پروانه که به زمین افتاده بود کمک کرد تا خود را به زیر قارچ برساند.

حالا دیگر پروانه هم خیس نمی شد پس حالش بهتر شد و می توانست روی پاهای خودش بایستد. مورچه و پروانه باهم شروع کردند به آواز خواندن. موشی در همان نزدیکی ها بود و در آبی که بخاطر بارش باران جمع شده بود، شنا می کرد.موش که دنبال یک پناهگاه می گشت خود را به نزدیک آنها رساند و کمک خواست. مورچه و پروانه به موش جا دادند تا او هم کنار آنها، زیر کلاهک قارچ از قطرات باران در امان باشد.

مورچه و فرار گرگ

همینطور از آسمان باران تند می بارید و رعد و برق می زد. پرنده ای زیر باران و روی شاخه درخت بود که سعی می کرد با پناه گرفتن زیر برگ های درخت کمتر خیس شود. به یکباره باران قطع شد و تگرگ آمد. با بارش تگرگ پرنده دیگر نمی توانست زیر درخت پناه بگیرد. او که صدای آواز مورچه و پروانه و موش را می شنید خود را به قارچ رساند و خواست که اجازه دهند که او هم پیش آنها باشد. چون حالش بد شده بود و عطسه می کرد. مورچه و پروانه و موش بالاخره به او هم اجازه دادند تا کنار آنها و زیر کلاهک قارچ پناه بگیرد.کم کم حال پرنده بهتر شد و دیگر عطسه نمی کرد.چها تایی شروع کردند به آواز خواندن.

خرگوش بازیگوشی هم آن اطراف می دوید اما نه بخاطر باران بلکه بخاطر گرگی که دنبال او بود. خرگوش به قارچ رسید. مورچه و پروانه، پرنده و موش را دید و از آنها کمک خواست تا از دست گرگ نجاتش دهند.مورچه از او خواست تا زیر قارچ بیاید و طوری پشت قارچ قایم شود که گرگ او را نبیند. گرگ به نزدیکی قارچ رسید. کمی دور قارچ چرخید و خرگوش را پیدا کرد. می خواست خرگوش را بگیرد که مورچه رو بینی گرگ پرید و نوک بینی اش را گاز گرفت. گرگ خیلی بینی اش درد گرفت و با تکان دادن سرش مورچه را پرت کرد.

گرگ دوباره به خرگوش نزدیک شد. مورچه دوباره روی بینی گرگ پرید و محکم گاز گرفت و چندبار این کار را تکرار کرد. گرگ که بخاطر کار مورچه خیلی بینی اش درد می کرد و اذیت شده بود، تسلیم شد و از مورچه خواست که دیگر گاز نگیرد و او هم کاری با خرگوش ندارد. مورچه از بینی گرگ پایین آمد و گرگ را تهدید کرد که اگر به خرگوش نزدیک شود دوباره او را گاز میگیرد گرگ ترسید و پا به فرار گذاشت.

همه از فرار گرگ خوشحال شدند. حالا قارچ برای آنها مثل یک خانه شده بود.در کنار هم با آرامش آواز خواندند تا باران بالاخره بند آمد و هوا آفتابی شد. همه با ذوق از زیر کلاهک قارچ بیرون آمدند و شادی کردند.همگی  از قارچ تشکر کردند. قارچ پیر هم جواب آنها را داد و گفت همیشه همینطور باهم صمیمی باشند و به هم کمک کنند. چون بهتر می توانند مشکلات را حل کنند.

امیدوارم از خواندن این داستان لذت برده باشید برای خواندن قصه های و داستان های جالب و آموزنده ی بیشتر حتما به سایت هاگ سر بزنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه